عقاید بشریه
بشیریه فرقهای از غالیان
شیعه، پیرو محمد بن بشیر کوفی از موالی بنیاسد بوده که معاصر چند
امام از جمله
امام کاظم (علیهالسلام) است. از تعداد پیروان این فرقه و تحولات تاریخی آن اطلاعی در دست نیست. بشیر کوفی در آغاز از
شیعیان امام صادق (علیهالسلام) و امام کاظم (عليهالسلام) بود و سپس به غلو گرایید.
در رابطه با تاریخچه بُشریه در مقاله ابتدایی بُشریه بحث شد. در این مقاله به لطف خدا به برسی اعتقادات آنها خواهیم پرداخت.
دیدگاههایی درباره تولد
بشریه ارائه شده است:
بُشر بن معتمر نظریه خاصی در مورد تولد دارد و معتقد است که اگر اسباب و عوامل لازم در
اختیار انسان باشد، او قادر بر ایجاد رنگها و مزهها و بوها و... دیگر اداراکات میباشد.
شهرستانی معتقد است که او این نظر را از فلاسفه طبیعی اخذ کرده است. اما در واقع این
اعتقاد مأخوذ از نظر معتزله درباره
قدرت انسان است. بُشر، حوزه قدرت انسان را گستردهتر از سایر
معتزله میپنداشت.
بُشر، درباره
ایمان و
کفر،
مؤمن و
کافر معتقد است که روا نیست خداوند بنده مؤمنی را در حال ایمانش دوست داشته و بنده کافری را در حال کفرش دشمن بدارد؛ چراکه اگر چنین باشد، لازم میآید
خداوند مؤمن را به خاطر ایمانش پاداش داده و کافر را بخاطر کفرش مجازات کند. حال آنکه میدانیم چنین نیست. به همین دلیل او مانند دیگر معتزله معتقد نیست که
ولایت یا
دوستی خداوند، خاص
مؤمنان و دشمنی او، خاص
کافران است.
معتزله با تعابیر و
تفاسیر مختلف، موضوع قدرت را برای
انسان ثابت میکنند. اما بیشتر آنان رابطه میان انسان و خدا را منقطع دانسته و در مسائل مختلف پیرامون آن بحث کردهاند. از جمله این موارد بحثی است که معتزله در باب لطف دارند. آنان درباره چگونگی لطف خداوند و حدود آن با یکدیگر
اختلاف کردهاند. نظر خاص بُشر بن معتمر درباره لطف این است که خداوند نباید
لطف خود را به کسی ارزانی کند که فقط به واسطه لطف او ایمان آورد؛ چراکه اگر چنین کند، او شایسته
ثواب و در خور
پاداش خواهد بود و از این حیث تفاوتی میان او و فردی که بدون بهرهمندی از لطف
حق، ایمان آورده، نخواهد بود و این ستمی است در حق شخص اخیر. او معتقد است که نباید توانایی خداوند را با سودمندی و مصلحت
خلق محک زد. این وظیفه مخلوق است که به آنچه که سودمندی و مصلحت وی در آن است،
عمل کند. خدا موانعی که بنده را از ادای
تکلیف باز میدارد، از سر راه او برخواهد داشت و موجبات عمل به تکلیف را برای او فراهم خواهد ساخت و این لطف خداوند در حق انسان است.
در مورد مجازات و عذاب کودکان، بُشر معتقد است که خداوند قادر بر تعذیب کودکان هست؛ اما اگر خداوند طفلی را
عذاب فرماید، میتوان او را
ظالم نامید و چون ساحت مقدس او از
ظلم مبراست و روا نیست که به خداوند ظالم گفته شود؛ بنابراین اگر خداوند طفلی را عذاب کند، باید آن طفل، عاقل و
بالغ باشد و به ارتکاب گناهی، سزاوار آن عذاب شده باشد.
در مورد حرکت، بُشر معتقد است که حرکت از جمله عوارض است. حرکت، جسم را از مکان اول به مکان دوم انتقال میدهد؛ اما در عین حال خود حرکت نه در مکان اول است و نه در مکان دوم.
به طور کلی نظر متکلمین با فلاسفه در موضوع
حرکت، اختلافات زیادی دارد. همچنین میان خود متکلمین و از جمله متکلمین معتزلی در این زمینه اختلافاتی دیده میشود.
برخی معتزله (چون نظّام) حرکت را ثابت کرده و وجود سکون در خارج را نفی میکردند. او
اعتقاد داشت که سکون خود نوعی حرکت است. به این جهت او سکون را حرکتِ
اعتماد نامیده است.
ابوبکر بن اصم، وجود حرکت و سکون، هر دو را در خارج
انکار میکرد و مدعی است که آنچه در خارج موجود است، متحرک و ساکن است نه حرکت و
سکون.
معمر، موجود متحرک را در خارج به کلی انکار کرده و عقیده داشت که موجودات پیوسته ساکن هستند.
نظر
بشر بن معتمر بیش از همه به نظر معمر نزدیک است. او نیز چون معمر معتقد به جزء لایتحزی بود. در واقع نتیجه طبیعی چنین اعتقادی اینست که فرد، اجسام و ابعاد و... را مجموعهای از اتمها و یا جواهر فرد بداند که در کنار هم نشستهاند. بنابراین بُشر، نتیجه میگرفت که هر موجودی در مکان اول و دوم و در همه مکانها ساکن است. به عبارت دیگر حرکت، مجموعهای از سکونهای به هم پیوسته است.
بُشر معتقد بود که هرکس از
گناه کبیره توبه کند و دوباره آن
گناه را انجام دهد مستحق
عقاب برای گناه اول نیز هست. مثلا اگر کافری
مسلمان شود و بعد شراب بنوشد و توبه نکند و بمیرد
خدا میتواند او را به خاطر
کفر هم عذاب کند. چون توبه به شرطی پذیرفته میشود که دیگر گناه را تکرار نکند.